![]() |
داستان عابد و ملك
اين حديث در اصول كافى است كه بعضى از ملائكه عابدى را در دامنه كوهسارى مىديدند كه آنى از عبادت فارغ نيست.بعد آن ملائكه يا آن ملك بر غيب اين شخص-يعنى بر آنچه كه ما مىگوييم نامه عمل،بر باطنش،بر حقيقت كارش،بر جزا و پاداش او-اطلاع پيدا كرد،ديد او جزا و پاداش بسيار اندكى دارد،و تعجب كرد،آدمى كه جز عبادت كارى ندارد چرا اينقدر پاداشش كم است؟!از خداى متعال سؤال كرد:خدايا اين عابد چرا اينقدر پاداشش كم است؟ به او وحى رسيد كه برو او را امتحان كن،به اينكه به صورت يك انسان مجسم شو،مدتى پيش او باش تا از نزديك او را بشناسى،آنوقت ما جوابت را مىدهيم.او به صورت يك انسان در آمد و رفت در نزديكى او،او هم شروع كرد به عبادت كردن.مدتى با او هم شكلى كرد تا كم كم با او انس گرفت و توانست باب سخن را با او باز كند.يك وقت اين ملك رو كرد به اين عابد،نگاه كرد به آن دره و آن دشت كه خيلى سبز و خرم بود و سبزه زيادى داشت و گفت:عجب جاى با صفايى است،چه جاى خوبى است براى عبادت!عابد جواب داد:بله،چه جاى خوبى است،ولى يك غصه هميشه در دل من هست و از اين غصه خيلى ناراحتم.گفت:چه غصهاى دارى؟گفت: اى كاش اين خداى ما يك الاغ سوارى مىداشت،مىفرستاد اينجا،ما برايش مىچرانديم. فرشته فهميد اين،معرفت در كارش نيست.عمل بى معرفت ارزشى ندارد ليبلوكم ايكم احسن عملا .آدمى كه خدايى را عبادت مىكند كه درباره آن خدا فرض مىكند كه يك الاغ داشته باشد(مثل آنهايى كه مىگفتند:خداوند هر شب جمعه از آسمان برين به آسمان دنيا پايين مىآيد و از آسمان دنيا روى زمين مىآيد،و بودهاند افرادى كه مىرفتند روى پشت بامشان يك مقدار جو مىريختند كه اگر الاغ خدا روى پشت بام آنها آمد بى جو نماند و يك مقدار جو بخورد)چنين آدمى تمام عمر زحمت بكشد و جان بكند،چه ارزشى و چه اثرى دارد؟
نظرات شما عزیزان:

